فیلم کت چرمی اولین فیلم حسین میرزامحمدی در ژانر سرگردان است و اساساً معلوم نیست فیلمساز قصد داشته چه بگوید! فیلم میان ملودرام و جنایی پا که در هوا مانده و نمیتواند در مسیر خطیاش حرکت کند. تعدد لوکیشن و شخصیتها جهان فیلم را آشفته کرده و همین باعث شده ریتم فیلم در نوسان باشد و در یک ایستایی خاص گرفتار بماند. سعی شده سوژه ملتهب باشد و به سمت ژانر جنایی برود، اما فیلمنامه گنجایش این حجم از خرده پیرنگهای بیفایده را ندارد. حتی قصه هم توان حرکت ندارد. به همین دلیل خط روایی با دستاندازهای پیدرپی مواجه است. مشکل اساسی از فیلمنامه است که مسیر خودش را نمیداند به همین جهت نوع روایت منسوخ شده و الکن و بیفایده به نظر میرسد، زمانی که قصه نمیتواند تعریف شود.
زمانی که فیلمساز چگونه روایت کردن سوژه ملتهب را نمیتواند داخل ژانر خود قرار دهد پس نمیتوانیم متقاعد شویم که عیسی کارمند بهزیستی دغدغه رسیدگی به یک معضل یا بحران اجتماعی را دارد، چراکه هیچ معرفی به اندازهای از عیسی نمیشود. سکانس اول هم نمیتواند معرفی شخصیت او باشد برای اینکه فیلمساز نمیگذارد آدمهای فیلم به شخصیت مستقل تبدیل شوند، انگار همه چیز در سطح و بداهه مانده و پرداختن به این بحران نمیتواند شکل منطقی بگیرد.
احتمالاً فیلمساز ذوقزده طرح چند خطی خود بوده و امیدوار به بازیگرانش، اما حتی بازیگران به خصوص جواد عزتی نمیتواند فیلم را از جهان کسالت آورش نجات دهد. انتخاب عزتی بهشدت اشتباه به نظر میرسد چراکه او همچنان در نقشی که در زخمکاری و مردبازنده بازی کرده متوقف مانده و نمیتواند عیسی را برای خود کند. تمامی واکنشهای احساسی او مانند بغض و گریه و جدی بودنش تکرار نقشهای گذشته است و انگار از او توقع داریم که پلیس باشد که اتفاقاً در سکانسهای اول نمیتوانیم تشخیص بدهیم او پلیس است یا کارمند بهزیستی! این عدم تشخیص به دلیل ایستایی موقعیت فیلمنامه است؛ یعنی چرخه درام نمیتواند حرکت کند و آنچه در فیلم دیده میشود کلیشهگویی است که چندینبار در فیلمها یا سریالهایی با این موضوع به مراتب بهتر و منسجمتر دیدهایم.
موضوع این است که سوژه اجتماعی بسترسازی مناسب میخواهد و قطعاً پژوهش و تحقیق لازم دارد. زمانی که عیسی نمیتواند شخصیت مستقل باشد چگونه میتوانیم او را به عنوان یک ناجی بپذیریم، با فیلمی مواجهیم که نمیتواند مخاطب را با خودش همراه کند. سوژهاش قابلیت سینما را ندارد برای همین در حد یک تله فیلم باقی ماندهاست. عدم پرداخت و پردازش لازم در فرآیند فیلمنامه تلاش فیلمساز را کاملاً پسزده و در چنین شرایطی ما با یک اثر مغشوش طرف هستیم که جز شعار دادن آن هم به کلیشهایترین شکل ممکن کاری از دستش ساخته نیست؛ پس این گونه میتوانیم بگوییم که سوژه تلف شدهاست و هر چقدر تلاش میکند نمیتواند رو به جلو باشد.
زمان فیلم دو ساعت است، اما میتواند ساعتها ادامه داشته باشد، چون فیلمساز سعی کرده مخاطب را متأثر سوژهاش کند، اما تأکید بر احساسگرایی یا ساختن قهرمان از عیسی در فیلم تبدیل به سینما نشدهاست. سینما نیاز مبرم به پرداخت و واکاوی موضوع دارد. زمانی که موضوع نتواند شروع مناسبی داشتهباشد، بنابراین نه گرهافکنی میتواند متقاعدکننده باشد، نه پیشرفت آن و نه گرهگشایی که اساساً در این فیلم رخ نمیدهد. در «کت چرمی» هیچ چیزی سر جای خودش نیست و به نظر میرسد ژانر فلاکت و سیاهی همچنان در میان فیلمسازان برخلاف حقیقت جامعهخواهان زیادی دارد، فیلمی مثل «کت چرمی» نه امید دارد و نه میتواند پایان روشنی داشتهباشد. انگار فیلمساز سعی کردهاست سوژهاش را با سیاهترین نوع روایت شکل بدهد، قطعاً این فیلم در اکران عمومی با شکست مواجه میشود.