فیلم کاپیتان دومین اثر بلند سینمایی محمد حمزهای در مقام کارگردان و تهیه کنندگی سید صابر امامی است که امسال برای اولین بار در جشنوارهی فیلم فجر به نمایش در آمده و بازیگرانی چون پانتهآ پناهیها ،پژمان بازغى، امیرحسین بیات و بهار نوحیان در آن نقشآفرینی میکنند. فیلمنامه «کاپیتان» را امیرمحمد عبدی به نگارش درآورده و تنها خلاصهای که از مضمون فیلم به بیرون درز کرده این جمله است؛ «به من میگن عیسى، هرکارى بخوام میکنم.»
در فلیم کاپیتان شاهد برشی از زندگی یک نوجوان هستیم که علیرغم درگیری با مشکلی بزرگ همچنان رویای خود را دنبال میکند و با دلی قرص و اراده ای محکم به جنگ سختی ها میرود. او خود نه تنها شاد و امیدوار است بلکه به دیگران نیز انرژی و روحیه میدهد.همین دو خط می تواند بیننده افسرده،مغموم و ناامید و قهر کرده از سینما را ترغیب کند که پای چنین فیلمی بنشیند و امید را با تمام وجود لمس کند.چیزی که در این روزهای تلخ بینهایت بدان نیازمندیم. عیسی،نوجوان امیدوار و شاداب قصه و قهرمان داستان ما به مرور چنان در دل بیننده لانه میکند که نمیدانی به تلخی اصل داستان اشک بریزی یا از لودگی و شیطنت پسرک بخندی.
فیلم کاپیتان محمد حمزه ای آلبوم عکسی درخشان ارائه میدهد از تصاویر خوش رنگ و لعاب و قاب بندی های حرفه ای و نورپردازی متناسب با لوکیشن غم انگیز و بیروح که در کمال تعجب چشم نواز از کار درآمده و رفته رفته به دل می نشیند.طراحی صحنه خوب و شکفتن رنگ های شاد در میان غم و اندوهی که پس زمینه ی فیلم است از بار دلمردگی کاسته و تصویر قابل قبولی برای مخاطب ساخته میشود.
در این فیلم شخصیتپردازی های قدرتمندی میبینیم،نوجوانی با روحیه ی جنگنده و مصمم، پرستاری دلسوز و همراه و پدری که در ابتدا مستاصل است اما راه خود را به درستی از میان ناامیدی باز میکند.
شخصیتها گذشتهای را با خود حمل نمیکنند و عمقشان برای باورپذیر کردن کنشها کامل و کافی است. این نشان می دهد که حمزه ای که در ساخت فیلم کوتاه تبحر کامل دارد به درک درستی از فیلم نامه ی عبدی رسیده و نیازی ندیده گذشته ای را برای شخصیتها تحمیل کند.
دیگر نکته ی مثبت فیلم دوری از تکرار و کلیشه است و مخاطبی که مدتهاست در سینما پای ثابت مضامینی چون دروغ و ریا است و در شبکه ی خانگی تنها خشونت و بی عفتی می بیند،میتواند برای ساعاتی از یک فیلم شریف،آرام و خوش ساخت لذت ببرد.کاپیتان زیر دل نمیزند،مرام و معرفت را تبلیغ میکند اما نه جوری که سفارشی به نظر بیاید.فیلم نیمچه اشاره ای هم به یکی از وقایع تلخ سال های اخیر دارد (کشتی غرق شده پدر دخترک با کارکنانش) ولی همان هم به دام شعار و کلیشه نمی افتد و گرچه در خدمت داستان است اما با هوشمندی تمام از آن عبور میشود.
بازی ها درست و به اندازه اند،پناهی ها نقش را باور پذیر کرده و در هیبتی مکمل و در قامت یک پرستار مهربان و دلسوزبه خوبی کاراکتر ها را به هم پیوند میدهد. ستاره ی نوجوان فیلم امیرحسین بیات در دومین نقش آفرینی سینمایی اش بعد از ملاقات خصوصی، با بازی خوبش نوید دهنده ی ظهور یک بازیگر خوش آتیه است. پژمان بازغی هم پس از سال ها حضور در نقش های معمولی و مکمل های کمرنگ در نقشش خوش درخشیده و با بازی کنترل شده اش نقش دو بعدی پدر را به خوبی ایفا میکند.
البته کاپیتان نیز مانند باقی آثار خالی از ایراد نیست که شاید بتوان بزرگترین مشکلش را کشدار شدن برخی سکانس ها و از ریتم افتادن فیلم در میانه اش دانست.در برخی دقایق فیلم بی دیالوگ ماندن بدون اکت موثر ممکن است قدری مخاطب را خسته کند گرچه در این مورد بخصوص باز هم باید گفت موسیقی گوشنواز حبیب خزایی فر به داد کار رسیده و رنگ و لعاب خوبی به کاپیتان میدهد.
سینمای ایران سال هاست که دست از مخاطب کودک کشیده و روی این قشر حسابی باز نمیکند.در واقع کاپیتان هم گرچه درباره ی بچه هاست اما برای بچه ها نیست.اما به شخصه فکر میکنم تماشای چنین تصویری باید جالب باشد. تعدادی بچه ی شاد و خوش انرژی که گرفتار جسم خود هستند اما دست از شیطنت و شادمانی برنمیدارند و هر یک به نوعی درس مرام و معرفت میدهند ،راستش این تصویر پارادوکسیکال را سالهاست بر پرده ی سینما ندیده ام.فیلمی که امید را تزریق میکند،به جنگ غم و افسردگی برود و بچه هایی که علاوه بر کمی سن از شرایط سخت خود نیز لطمه دیده اند اما با سخاوت به بزرگتر از خود نیز می آموزند.به راستی که در این روزها همه به چنین چیزی نیازمندیم حتی اگر دروغی به نام سینما باشد.