کیومرث پوراحمد را بیش و پیش از هر چیز با «قصههای مجید» بهخاطر میآوریم؛ سریالی که در ابتدای دهه۷۰ آن را ساخت و ظاهرا دربارهاش توافق جمعی وجود دارد که بهترین اثر سازندهاش است. سالها قبل از مصطلحشدن تعبیر مناقشهبرانگیز «سینمای ملی» (و تبدیلشدنش به دکانی دونبش برای ارتزاق از بودجههای عمومی) همه با کار پوراحمد حسی از سینمای ملی را تجربه و به آن اشاره کردند.
اقتباس از مجموعه داستانهای موفق و پرخواننده هوشنگ مرادی کرمانی، در بهترین دوران حرفهای پوراحمد، به سریالی مبدل شد که ایرانیها را با هر سلیقه و منشی پای تلویزیون نشاند و جذبشان کرد. پیش از آن سریال «آلبوم تمبر» با رویکرد بومی و شیوه استفاده از لهجه و فولکلور و فرهنگ یزدی و حال و هوای دلپذیرش، حکم مقدمهای بر قصههای مجید را داشت و توانایی پوراحمد در روایت زیست بچههای این سرزمین را به نمایش میگذاشت.
مجموعه تقریبا همگون و منسجم کارنامه پوراحمد در دهه۶۰ و ابتدای دهه۷۰ با تمرکز بر فیلمسازی درباره کودکان و نوجوانان و پیروی از سنت سینمای کانونی، او را به یکی از چهرههای قابل اعتنای سینمای پس از انقلاب بدل کرده بود؛ کارگردانی که قلم شیرینی هم داشت و قبل از انقلاب، مدتی هم نقد و یادداشت درباره فیلمها مینوشت(بیشتر در مجله «فیلم و هنر») و در سالهای بعد از انقلاب هم با ماهنامه فیلم همکاری میکرد.
فیلمنامه «شب یلدا» (که دوستداران پرشمار دارد و از آن بهعنوان بهترین فیلم کارنامهاش یاد میشود) هم نخستینبار در ماهنامه فیلم منتشر شد. فیلم زندگینامهای پوراحمد و شخصیترین اثرش که آزمون دشواری در کار با یک بازیگر در فضایی بسته، که کارگردان از آن سربلند بیرون آمده بود. فیلم محبوب منتقدان و سینمادوستان که زمان اکرانش فروش بالایی نکرد و بعدها و با آمدن به شبکه نمایش خانگی گل کرد و دیده شد. پیش از آن و در میانههای دهه۷۰، پوراحمد موفقیت گسترده تجاری را با اقتباس از داستان بلندآوازه اریش کستنر تجربه کرده بود و «خواهران غریب» را هم باید در فهرست کارهای موفق این کارگردان قرار داد.
دهه۸۰، دهه افول اغلب کارگردانهای موفق دهه۶۰، ازجمله کیومرث پوراحمد بود. مفهوم موفقیت با فیلمهای ۲دهه اخیرش کمتر مصداق مییافت. «اتوبوس شب» آخرین بارقههای خلاقیت پوراحمد را به نمایش گذاشت و پس از آن تقریبا موفقیتی را تجربه نکرد و البته هر فیلمی را که آغاز میکرد، رسانهها با عنوان فیلمی تازه از خالق قصههای مجید یا شب یلدا، خبرش را منتشر میکردند؛ نشانهای از انتظار برای تکرار موفقیتی که دیگر در دسترس نبود.
در این سالها بیشتر با نوشتههایش برای مجلههای دوست قدیمیاش هوشنگ گلمکانی حضور مؤثری از خود ثبت میکرد. از «فیلم» تا «فیلم امروز»، پوراحمد گویی به دهه۵۰ بازگشته و دوباره سینمایینویس شده بود. دیگر چه میشود گفت درباره نویسنده و کارگردانی که مرگ خودخواستهاش، نخستین شوک سنگین سال جدید را برای دوستداران سینما به همراه آورده است.
سالها پیش در ماهنامه فیلم نقدی بر «هامون» مهرجویی نوشت که تیترش این بود: حیف از تو حمید هامون! حیف از آن،زخمها. نوشتهای در نقد برونگرایی حمید هامون، که معنایش را بعدها و با دیدن شب یلدا دریافتیم. پوراحمد را بهعنوان هنرمندی حساس که دستکم با یکی دو اثرش برای ایرانیها خاطره جمعی ساخت، در یاد خواهیم داشت؛ با همانها که همیشه نامش تداعیگرشان بود و مجموعه نوشتههایش که هر کدام بخشی از سلیقه و کاراکترش را منعکس میکردند و حس و حساسیتی که نمیدانیم چرا و چگونه کار را به اینجا کشاند.