فیلم «دوباره بنواز سم» به کارگردانی هربرت راس محصول سال ۱۹۷۲ از جمله آثاری است که با بهرهمندی از دیگر فیلمهای تاریخ سینما به این هنر عشق میورزند. تعلقخاطر و عشقی که وودی آلن نسبت به سینما و فیلم «کازابلانکا» دارد تا حدی است که نام فیلم از دیالوگی که اینگرید برگمن میگوید، برداشته شده. بیآنکه این اسم ارتباط چندانی با روایت فیلم داشته باشد. وودی آلن بارها در آثار خود ارادتش نسبت به فیلمهای تاریخ سینما را ثابت کرده است. «دوباره بنواز سم» که فیلمنامه آن توسط وودی آلن نوشته شده -با عشق ورزیدن به فیلم کازابلانکا- یکی از همین آثار است.
شروع فیلم «دوباره بنواز سم» آنقدر حماسی و جذاب است که میتواند به شکلی مستقل مورد توجه قرار گیرد. نمای بسته از چهره آلن (وودی آلن) در حال تماشای پایانبندی فیلم کازابلانکا. صورت بهتزده و متعجب وودی آلن در این نما میتواند خلاصهای از زندگی یک فیلمباز یا یک عاشق را توصیف کنید.
«دوباره بنواز سم» برای آن سینهفیلهایی که برای نگاه و لحن بوگی (همفری بوگارت) جان میدهند، همچون اکسیر جوانی میماند. آنها میتوانند بارها و بارها به تماشای این فیلم بشینند و از نگاه وودی آلن به عشق، تنهایی، ترس و کازابلانکا در این فیلم لذت ببرند.
ردپای درونمایه و معنای فیلم «دوباره بنواز سم» در فیلم «کازابلانکا» قابل رویت است. وقتی ریک با خاطرات پاریس به زندگی خود ادامه میدهد، آلن در رد و تمنای آن چه ریک در پاریس تجربه کرده است، به این در و آن در میزند. آلن و شاید همه ما در جستجوی خاطرات ریک در پاریس، رمانسهای باشکوهی در ذهن خود میپرورانیم. دریغ از آنکه سهممان از زندگی تنها میتواند به اندازه یک سکوت و سپس زمزمه کردن یک موسیقی خاطرهانگیز باشد.
در نهایت وودی آلن به سبک و سیاق همیشگیاش از این معضل بزرگ در زندگی انسان، موقعیتهای کمیک و بامزه استخراج میکند و فضایی تراژدی-کمدی میآفریند.