خبرها و رویدادهای سینمایی ایران و جهان

الناز شاکردوست: بازیگری با دو نیمه کاملا متفاوت

چهره یک بازیگر و اجزای آن، برای مخاطبان سینما از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است که می‌تواند در محبوبیت یک بازیگر نقشی کلیدی ایفا کند. تماشاگران سینمای ایران نیز به این نکته توجه خاصی نشان داده و بعضا بازیگرانی را به اوج محبوبیت رسانده‌اند که به لحاظ چهره به ویژه رنگ چشم‌ها متفاوت به نظر رسیده‌اند. یکی از شاخص‌ترین آنها (الناز شاکردوست) است که حدود دو دهه قبل و به واسطه تستی که کیومرث پوراحمد از او برای بازی در فیلم گل یخ گرفت، وارد عرصه بازیگری شد.در نگاه نخست میمیک چهره شاکردوست جلب توجه کرده و او را به بازیگری مطابق با خواست تهیه‌کنندگان بدنه سینمای ایران تبدیل کرد. نیمه نخست کارنامه کاری شاکردوست را اغلب فیلم‌هایی تجاری تشکیل می‌دهند اما نیمه دوم آن شامل آثاری با کیفیت هنری بالاتر می شود. در واقع شاکردوست نقش‌های سال‌های اخیر خود را با وسواس بیشتری انتخاب کرده و گزیده‌کار نشان داده است. حال نگاهی کوتاه به تعدادی از فیلم‌های کارنامه بازیگری الناز شاکردوست می‌اندازیم.

گل یخ
کیومرث پوراحمد که قصد ساخت فیلمی براساس شخصیت زنده‌یاد محمد نوری خواننده مشهور را داشت، پس از عدم موافقت وی برای بازی در نقش خود فیلمنامه را تغییر داده و سعی کرد تا فیلم سلطان قلب‌ها با بازی محمدعلی فردین را بازسازی کند.برای همین امر نیز از محمدرضا گلزار به عنوان ستاره فیلم خود بهره گرفته و برای نقش مقابل‌اش هم الناز شاکردوست را که تا آن زمان هیچ فعالیتی در عرصه بازیگری نداشته را انتخاب کرد.جالب اینکه شاکردوست برای تست بازیگری همراه دوستش به دفتر پوراحمد رفته اما خودش مورد توجه قرار گرفته و نقش ترگل به او واگذار شد! اما حاصل کار به دلایل مختلف خوب از آب درنیامده و فیلم هم شکست تجاری سنگینی خورد. شاکردوست نیز تنها در چند لحظه از گل یخ بازی خوبی را ارئه کرده که البته تمامی آن صرفا متکی بر حس بوده است.

چه کسی امیر را کشت؟
مهدی کرم‌پور برای روایت قصه جذاب و تودرتوی خود از بازیگران سرشناس بسیار در نقش‌های کوتاه بهره گرفته و مهمترین فیلم کارنامه‌اش را رقم زده است.شاکردوست در این فیلم در نقش دختری بیست ساله با ادبیات خاص طیفی از تین ایجرهای دهه هشتاد ظاهر شده و به خوبی با این نقش کاملا بیرونی جفت و جور شده است.به خصوص در ادای کلمات و جمله‌هایی که بخشی از جوان‌های یک نسل از آن در مکالمات روزمره خود استفاده می‌کردند.

باد در علفزار می‌پیچد
یکی از فیلم‌های سه‌گانه خسرو معصومی با محوریت قاچاق چوب که در آن شاکردوست نقش شوکا دختری جوان اهل یکی از روستاهای شمال ایران را بازی کرده که نمی‌خواهد به عقد پسر سندرم داون خان روستا درآید. در عین حال علاقه‌ای هم بین او و شاگر د خیاط دوره‌گرد به وجود آمده است.فضای سرد، یخ بسته و خشن فیلم چالشی بزرگ برای شاکردوست بوده چرا که پیش از این سابقه بازی در فضاهای اینچنینی را نداشته است. با این حال به خوبی در قواره نقش نشسته و تماشاگران را با خود همراه می‌سازد. به ویژه در سکانس‌های داخل جنگل و نیز سکانس‌های پایانی فیلم که تماشاگر را کاملا تحت تاثیر خود قرار می‌دهد.

خفه‌گی
فریدون جیرانی سازنده فیلم‌هایی همچون:قرمز و سالاد فصل،در این فیلم دست به تجربه‌ای نو زده و فیلمی در زیر شاخه نوآر ساخته که ستاره آن شاکردوست است.در نقش صحرا مشرقی پرستار نسبتا جوان و مجردی که در یک تیمارستان کار می‌کند و با ورود زنی به نام نسیم به آنجا درگیر ماجراهای عجیب و تلخی می‌شود.شاکردوست برای ایفای این نقش که دیالوگ‌های اندکی هم دارد به خوبی از زبان بدن بهره گرفته و تمرکز ویژه‌ای روی نگاه خود داشته است.در این بین به خوبی هم از چهره‌پردازی برای تکمیل کردن نقش و بهتر دیده شدن بازی‌اش بهره گرفته و نقش یاد شده را به یکی از فرازهای دوران بازیگری خود تبدیل کرده است.
(شبی که ماه کامل شد)
بازی در نقش شخصیت‌های واقعی آن هم در یک قصه واقعی تکان‌دهنده آرزوی هر بازیگری به حساب می‌آید که شاکردوست نیز جزو آنها است. در نقش زن جوانی به نام فائزه که به عقد برادر عبدالمالک ریگی(عبدالحمید) درآمده و با رفتن او به پاکستان مجبور به سفر و ماندن در این کشور می‌شود.قصه‌ای واقعی و هولناک که شاکردوست در نقش فائزه بازی تاثیرگذاری را ارائه کرده است. به ویژه در نماهای نزدیک که شاکردوست به بهترین شکل غم و رنج فائزه را به تصویر کشیده است.هر چند که بخشی از موفقیت فیلم و دیده شدن بازی شاکردوست هم به واقعی بودن ماجرا و تصویرسازی درخشان نرگس آبیار در آن بازمی‌گردد.اما نمی توان روی تلاش جانفرسای شاکردوست برای ایفای نقشی سخت و پیچیده آن هم پس از گذراندن دوران سخت نقاهت پس از آسیب دیدگی از ناحیه ستون فقرات در فیلم قبلی‌اش چشم بست که سرانجام سیمرغ بلورین نقش اول را به ارمغان آورد.

ابلق
یکی دیگر از شاه نقش‌های کارنامه بازیگری النازشاکردوست در نقش زنی به نام راحله که در منطقه‌ای در حاشیه شهر زندگی می‌کند و یک اتفاق هولناک او را به مرز فروپاشی روحی می‌کشاند. شاکردوست راحله‌ای را خلق کرده که برای تماشاگر آشنا به نظر رسیده و می‌تواند با کمی جستجو یکی شبیه او را در جامعه پیرامون خود پیدا کند. در عین حال فرازوفرودهای نقش را به خوبی از کار درآورده و چند لحظه درخشان خلق کرده است که نمونه آن را در برخورد او و جلال و گفتگوی پرتنش میانشان می‌بینیم. همین طور سکانس پایانی فیلم که در آن برای نمایش مظلومیت راحله به خوبی از چشمان خود و نگاه نافذش سود جسته است.

بی بدن
فیلمی ملتهب براساس یک پرونده قتل واقعی که در آن شاکردوست در نقش مادر مقتول مرکز ثقل آن به حساب می‌آید. شاه نقش دوران بیست‌ساله بازیگری وی که به خوبی تماشاگر را به سمت خود کشانده و به همذات‌پنداری حداکثری وا می‌دارد. مادری سوگوار و غرق در بحران‌های روحی که برای پیدا کردن ردی از جسد دخترش به آب و آتش می‌زند. از سکانس‌های درخشان بازی او می‌توان به سکانس درگیری او با زن غریبه در محوطه ترمینال مسافری اشاره کرد که عالی از کار درآمده است. در عین حال نمی‌توان به چهره‌پردازی خوب فیلم اشاره نکرد که بازی درخشان شاکردوست را تکمیل کرده و به فیلم سینمایی بی‌بدن در کارنامه بازیگری الناز شاکردوست جایگاه ویژه‌ای بخشیده است.