در سالهایی که سینمای بلند داستانی ایران شرایط چندان ایدهآلی را در جذب مخاطب و فروش در گیشه تجربه نمیکند و فرآیند عرضه محصولات نمایشی در آستانه ورود به دورانی تازه بهواسطه فراگیر شدن بسترهای عرضه جدید در فضای مجازی قرار دارد، «سینمای کوتاه ایران» انگیزه بالایی برای یافتن مخاطبانی تازه برای خود دارد.
«فیلم کوتاه» یکی از محصولات بصری مهم و جریانساز در دنیای جدید محسوب میشود و به همین دلیل دیگر بهسختی میتوان تولیدات این حوزه را نادیده گرفت.
فیلم کوتاه «مطرود» به کارگردانی مشترک امیر مهندسیان و حمید شاهمحمدی سی و پنجمین فیلمکوتاهی است که در قالب این سلسله گفتگوها میزبان کارگردانش بودیم.
«مطرود» داستان غسالی را روایت میکند که اهالی یک روستا او را طرد کرده و دیگر میتی را برای شستشو به او نمیسپارند.
آنچه میخوانید حاصل گفتگو با امیر مهندسیان نویسنده و یکی کارگردانان فیلم کوتاه «مطرود» است.
* شما یک سال پیشتر از ساخت فیلمکوتاه «مطرود» نمایشی را با عنوان «گموگور» بر اساس همین داستان روی صحنه داشتید که امیر جعفری و الناز شاکردوست در آن ایفای نقش میکردند. این داستان چه ویژگی داشت که تصمیم گرفتید در قالب یک فیلم کوتاه هم آن را روایت کنید؟
تئاتر «گموگور» آخرین تئاتر من بود و تا پیش از آن هم من کار تئاتر میکردم و نمایشهایی را روی صحنه برده بودم. در عین حال خیلی دوست داشتم اتفاقی بیفتد و فیلمنامهای پیدا کنم که آن را دوست داشته باشم و بسازم. از این منظر از همان ابتدا هدف اصلیام ساخت فیلم بود. تئاترهایی هم که همیشه کار میکردم خیلی واقعگرا بود و میشد از دل آنها یک روایت سینمایی هم استخراج کرد. پیش از اجرای «گموگور» هم تجربه ساخت فیلمهای کوتاه را داشتم اما نه در مختصات حرفهای و بیشتر بهعنوان کسب تجربه کار میکردیم. بعد از آن بود که تصمیم به ساخت یک فیلمکوتاه حرفهای گرفتم.
از زمانی که این فیلم از تلویزیون پخش شده است، سه نفر از شهرستانهای مختلف برایم پیام فرستادند که اگر اجازه میدهید از این فیلم اقتباسی داشته باشیم و براساس آن نمایشنامهای بنویسیم! من هم به آنها نگفتم که من خودم ابتدا نمایشنامه این داستان را کار کردهام
اندکی با بچههای سینمای کوتاه ارتباط گرفته بودم و به دنبال قصهای میگشتم که آن را در قالب یک فیلم کارگردانی کنم. احساس کردم میتوانم همین نمایشنامه «گموگور» را با اندکی تغییر تبدیل به یک فیلم کوتاه کنم. این ۲ روایت تفاوتهایی با هم دارند اما شخصیتهای اصلی فیلم، همان کاراکترهایی هستند که در نمایشنامه هم حضور دارند.
جالب اینکه از زمانی که این فیلم از تلویزیون پخش شده است، سه نفر از شهرستانهای مختلف برایم پیام فرستادند که اگر اجازه میدهید از این فیلم اقتباسی داشته باشیم و براساس آن نمایشنامهای بنویسیم! من هم به آنها نگفتم که من خودم ابتدا نمایشنامه این داستان را کار کردهام و حتی گفتم اگر کمکی هم از من بربیاید دریغ نخواهم کرد.
این قصه ابتدا خیلی دیالوگمحور بود و بر اساس مشورتها سعی کردم از حجم دیالوگها کم کنم و روایتم را تصویریتر کنم. یکی از سختیهای ورود ما تئاتریها به سینما همین تصویری کردن روایت است. وقتی به قصه رسیدیم، با عوامل حرفهای صحبت کردیم و کار کلید خورد.
* اتفاقاً یکی از ویژگیهای این فیلم کوتاه حضور عوامل حرفهای سینمای بلند در آن است.
بله کمک بسیار زیادی هم به من کردند. من پیشتر فیلمی ساخته بودم که اتفاقاً جایزه کارگردانی هم گرفته بود اما یک تجربه حرفهای محسوب نمیشد. عواملی که در این پروژه توانستم با آنها همکاری داشته باشم، خیلی وامدار اجرای تئاتر «گموگور» بود چرا که خیلی از اهالی سینما آن کار را روی صحنه دیده بودند و دوست داشتند. وقتی با آنها درباره ساخت یک فیلم کوتاه حرفهای صحبت کردم، آنها هم قول مساعد دادند و به من کمک کردند. این کار تجربه خیلی خوب بود اما خودم هم در کارهای بعدیام این اندازه عوامل حرفهای نداشتم. در فیلمکوتاه بعدیام، دوستم کار را فیلمبرداری کرد و اینگونه نبود سراغ عوامل شناخته شده بروم.
*اما بعدتر در فیلمکوتاه «رعنا» مجدد عوامل حرفهای داشتید.
بله. آنجا هم مجدد همکاران حرفهای داشتم چراکه برنامهام این بود که بعد از آن تجربه سراغ ساخت فیلم سینمایی بروم.
* کمی درباره ایده «مطرود» صحبت کنیم. ایده غسالی که جزئیات این مناسک را فراموش میکند، از کجا به ذهنتان رسید؟
من معمولاً در کارهایم از فضا به قصه میرسم. درباره این قصه هم همه چیز شاید از ترس من از فضای غسالخانه آغاز شد. من از کودکی همواره از فضای غسالخانه ترسیده بودم.
* این همان ترسی است که در کاراکتر اصلی هم میبینیم.
دقیقاً. همواره برای آنکه ترسهایم را از بین ببرم تلاش میکنم با آنها مواجه شوم. به همین دلیل هم گاهی به مدت طولانی به غسالخانه میرفتم و فضای آن را تماشا میکردم. وقتی ترسم از این فضا ریخت، آرامآرام برایم یک فضای جالب شد. گاهی با افراد صحبت میکردم و در جستجوی نگاه آنها نسبت به زندگی بودم. این مربوط به زمانی میشود که روی نمایشنامه «گموگور» کار میکردم. خیلی از غسالها، کاری که میکردند، برایشان تبدیل به عادت شده بود و خیلی از آنها هم اصلاً از شغلی که داشتند ناراضی نبودند.
در جامعه ما و حتی در همه دنیا احساس میکنم انسانها همیشه دنبال مقصر میگردند و هیچگاه ماجرا را از خودشان آغاز نمیکنند. در فیلمها و درامهای بزرگ دنیا هم وقتی یک کاراکتر به ناامیدی رسیده است، هیچگاه تلنگر را از خودش آغاز نمیکند و همزمان بهدنبال مقصر و به دنبال ناجی است* بیشتر احتمالاً ریشه اعتقادی برایشان دارد.
نه اینگونه هم نیست. مانیفست خیلی از آنها این بود که اگر ما نباشیم، میدانید چه اتفاقی میافتد!؟ سازمان بهشت زهرا (س) صراحتاً میگوید اگر این سازمان فقط برای سه روز دست از کار بکشد، نمیدانید چه فاجعهای از نظر بهداشتی در تهران اتفاق خواهد افتاد. به این معنا خیلی از این افراد از مرحله اعتقاد هم گذشتهاند. الزاماً این انتخاب ارتباطی با ماجرای زندگی پس از مرگ و اینها ندارد و برخی از آنها تنها احساس میکنند که کار مهمی را در اجتماع برعهده دارند.
در همین جا بود که با خودم به این ایده فکر کردم که اگر من روزی نتوانم دیگر فیلم بسازم، احتمالاً احساس میکنم دیگر آدم مهمی در جامعه نیستم، با خودم گفتم اگر یک مردهشور در چنین موقعیتی قرار بگیرد و احساس کند اهمیتش را در جامعه از دست داده است، چقدر میتواند سوژه جالبی باشد. از همان ابتدا هم احساس میکردم اگر به این سمت بروم، احتمالاً فضای سنگینی در قصه ایجاد میشود و شاید تماشاچی را پس بزند. کمااینکه در زمان اجرای نمایش هم دکوری از غسالخانه ساخته بودیم که برخی مخاطبان وقتی وارد سالن میشدند و دکور را میدیدند، دچار ترس میشدند. ولی من همواره تلاش میکنم با لحن، فضا را تلطیف کنم. در اجرا حتی در تضاد با مرگ پایانی شاهد تولد یک نوزاد هستیم که همین تضاد کمی فضا را تلطیف میکرد.
* که در فیلمکوتاه آن تولد را حذف کردید و گویی کمی ناامیدتر شدهاید!
بله. میتوان گفت کمی ناامیدی بیشتر است اما همین ناامیدی میتواند برای برخی مخاطبان ایجاد امیدواری کند. شاید این امید را در دل کسی بهوجود بیاورد که میتواند در زندگیاش مفید باشد.
* دیالوگی در فیلم هست که زن میگوید «همین مردم بودند که مراد را به این حال انداختند» این برگرفته از همین جو غالب در جامعه ما نیست که همه چیز را میخواهیم به گردن مردم و جامعه بیندازیم؟ بهخصوص که خیلی طبیعی است که مردم از یک غسالی که دچار فراموشی در رعایت قواعد شرعی غسالی شده است، دوری کنند.
این دیالوگ را کاملاً تعمدی در روایت گذاشتم اما نمیخواستم مقصر را جامعه و مردم نشان دهم. قطعاً این آدم باید خودش روی خودش کار میکرد تا به این یأس و ناکارآمدی نرسد. او مدام در انتظار ناجی بود و مولود هم تلاش میکرد نقش همین ناجی را برای او ایفا کند. در جامعه ما و حتی در همه دنیا احساس میکنم انسانها همیشه دنبال مقصر میگردند و هیچگاه ماجرا را از خودشان آغاز نمیکنند. در فیلمها و درامهای بزرگ دنیا هم وقتی یک کاراکتر به ناامیدی رسیده است، هیچگاه تلنگر را از خودش آغاز نمیکند و همزمان بهدنبال مقصر و به دنبال ناجی است. اتفاقاً آن سکانس آزمون را به این دلیل در داستان گذاشتیم که تأکید کنیم، این آدم خودش دیگر نمیتواند این کار را انجام بدهد و اگر قرار باشد اتفاقی رخ دهد باید از خودش آغاز کند.
* در فراز پایانی این احساس در داستان شکل میگیرد که گویی حال خوب این آدمها در گرو حذف یک فرد دیگر است و این موقعیت تکاندهندهای است!
مهمترین چیزی که درام را شکل میدهد، همین تضادهاست. من همواره برای قصههایم به دنبال یک تضاد میگردم. زمانی استاد سمندریان هم میگفت یکی از جالبترین چیزهایی که درام را بهوجود میآورد، تضاد است. در این قصه کوتاه هم تلاش کردم این تضاد را شکل بدهم و به همین نقطه رسیدم که یک فرد، زنده ماندن و کارایی داشتنش در اجتماع، در گرو حذف دیگران است. خوشحالی این افراد در گروه عزاداری گروهی دیگر است و این واقعیتی است که در دنیا میتواند جریان داشته باشد. کمااینکه در نظام سرمایهداری هم همین گونه است و ثروتمند شدن یک فرد، در گرو بدبخت شدن یک گروه دیگر است. البته اصلاً نمیخواستیم اینقدر مستقیم به این موارد اشاره کنیم و تنها همان تضاد را تصویر کردیم.
* چقدر گیتی قاسمی در ایفای نقش مولود درخشان است و چقدر به فیلم کمک کرده است.
بله. واقعاً به فیلم کمک کرده است. خیلی از نقشآفرینی او در این فیلم لذت بردم.
* درباره مناسک مربوط به غسل چقدر تحقیقات داشتید؟
بخش عمدهای از فیلمنامه بر اساس تحقیقاتی بود که در این زمینه داشتم. البته در بهشت زهرا (س) امکان ورود برای تحقیق نبود اما در شهرستانهایی مانند کاشان یا لواسان، سراغ قبرستانهای قدیمی رفتم که شاید هفتهای ۲ تا سه میت داشتند اما صبر میکردم و همه مراحل را با دقت دنبال میکردم. برخی نگاه کاملاً اداری به فرآیند غسل دارند و برخی دیگر هستند که حتی روی کوچکترین مناسک آن هم حساسیت نشان میدهند. این جنس حساسیت در برخی شهرستانها بیشتر هم هست.
* غسالخانهای که در فیلم میبینیم واقعی است یا دکور است؟
نه. آن قبرستان و آن غسالخانه واقعی بود اما ما خیلی روی آن کار کردیم. حتی کاشیهای آنجا را عوض کردیم. کاشیهای اصلی خیلی سفید بود و در بازتاب نور، دوربین را اذیت میکرد. فضای قبرستان هم در حوالی لواسان، همین بود اما محدودهای از آن را هم دکور زده بودیم.
* پس مشکلی برای حمل و نقل تجهیزات نداشتید.
نه. در همان منطقه لواسان تجهیزات را دپو کرده بودیم و از آنجایی که کل کار هم در یک دکور بود، همه چیز را همانجا انبار کرده بودیم.
واقعیت است که فیلمسازی خیلی گران شده است، اما از آن طرف هم باید اعتراف کرد که توقع فیلمسازان هم خیلی بالا رفته است! یعنی اصرار دارند حتماً فلان مدل دوربین را در اختیار داشته باشند و فلان حجم دکور بسازند تا فیلمشان ساخته شود. در حالی که من فکر میکنم همه تجهیزات باید در خدمت فیلمنامه باشد
* فیلمکوتاه «مطرود» در سال ۹۷ ساخته شد و در جشنواره فیلم کوتاه تهران هم حضور داشت. کمی از بازخوردهای آن حضور بگویید.
واقعیت این است که فیلم در جشنوارههای داخلی خیلی دیده نشد. البته در جشنواره فیلم کوتاه تهران، در بخش آرای مردمی تا رتبه دوم یا سوم هم بالا آمد اما از منظر داوری خیلی به آن توجه نشد. در جشنوارههای خارجی اما توجه بسیاری به آن شد و جوایز متعددی هم گرفت. بعدها فیلم در تلویزیون پخش شد و در پاتوق اکران فیلمهای کوتاه هم قرار گرفته و دوستان هم در پخشهای اخیر، نسبت به آن اظهار لطف داشتهاند.
* از سال ۹۷ تا امروز که همچنان فیلم کوتاه میسازید هزینههای تولید چقدر تغییر کرده است؟
بله این واقعیت است که فیلمسازی خیلی گران شده است، اما از آن طرف هم باید اعتراف کرد که توقع فیلمسازان هم خیلی بالا رفته است! یعنی اصرار دارند حتماً فلان مدل دوربین را در اختیار داشته باشند و فلان حجم دکور بسازند تا فیلمشان ساخته شود. در حالی که من فکر میکنم همه تجهیزات باید در خدمت فیلمنامه باشد. برخی هستند که ضعف فیلمنامهشان را میخواهند با خرجی که برای فضاسازی میکنند، جبران کنند. بهشدت معتقدم در فیلم کوتاه مهمترین عنصر فیلمنامه است. امروز اینگونه شده است که برخی ابتدا سرمایهگذار پیدا میکنند و بعد بر مبنای آن شروع به فیلمنامه نوشتن و فیلم ساختن میکنند! این در حالی است که بیشتر فیلمهای کوتاهی که موفق بوده و ماندگار شدهاند، در گرو بودجه و هزینه نبودهاند.
* یعنی معتقدید با بودجه کم هم میتوان فیلم خوب ساخت؟
واقعاً ملاک و مقدار نمیتوان برای بودجه یک فیلم تعیین کرد. همه چیز بستگی به فیلمنامه دارد. اگر فیلمنامه ساده و کمخرجی داشته باشید که متنش درست و خوب باشد، بله میتوان با بودجه کم هم فیلم خوب ساخت.
* فیلم «مطرود» را در سال ۹۷ با چه بودجهای ساختید؟
۶۰ میلیون تومان.
* و امروز اگر میخواستید با همان کیفیت بسازید، چقدر بودجه نیاز داشت؟
حداقل باید ۵۰۰ میلیون تومان هزینه میکردیم.