سینما بهعنوان هنر هفتم مسئولیتی مهم در القای معنا به مخاطب را دارد، از اساس برخی هنر را کارکردگرا میدانند، تقریر کارکردگرایی به وسیله رابرت استکر به این شکل ارائه شده است که یک اتفاق و یا اثر در زمان هنگامی اثر هنری به شمار میرود که تنها آن شیء ساخته شدهای باشد که در تأمین کارکردهای هنر در معنا و مفهوم مؤثر است، حتی اگر قصدی برای تامین پیامی خاص نیز نداشته باشد.
این گزارهها را شاید بتوان در هر اثری دنبال کرد و همانگونه که هر فیلم سازی هم معنا و کارکردی را از فیلمش بیان میکند. اگر با این دید به تماشای آثار مختلف بنشینیم شاید کمتر اثری را به عنوان محتوای مؤثر و مطلوب قلمداد کنیم.
«بیمادر» ساخته مرتضی فاطمی فیلمی است که در راه رسیدن به پردههای سینما است و از 11 مردادماه با شعار «بیگناهی کم گناهی نیست» در سینماهای سراسر کشور اکران میشود. به همین مناسبت سعی داریم تا از پنجره کارکردگرایی هنر نگاهی به آن داشته باشیم.
«بیمادر» قصه ندارد
فیلم «بیمادر» به اولین تجربه کارگردانی مرتضی فاطمی با تهیهکنندگی محمدرضا مصباح و علی اوجی دنباله آثار بیفیلمنامه این دوره از فیلمسازی ایرانی است. اثری که علاوهبر فیلمنامه ناقص خود اجرای خوبی هم ندارد. آثاری که تنها شکل روایت شبه روشنفکری به خود میگیرند.
یک نمایش تکراری که رونوشتی از فیلمها و سریالهایی است که سرکی به قشر فلکزده جامعه میزند و آنها را در تقاطع با طبقه مرفه قرار میدهد. ساخته فاطمی یک دایره پر از تکرار اتفاقات مختلف است، داستان اصلی بهسختی از میان هزاران اتفاق مختلف پیدا میشود، اتفاقاتی که شاید کمتر دخلی به داستان اصلی فیلم داشته باشد.
آش این فیلم آنقدر در نشان دادن فلاکت شور است که شاید هنگام تماشای آن بهسختی بتوانید از میان بدبختیها و صحنههای چرک فیلم بهدنبال اصل مطلب «بیمادر» بگردید؛ حتی شاید مجبور باشید تلاشتان را معطوف به ماندن در سینما کنید.
آرش پارساپور منتقد سینما درباره این فیلم نوشته است: «کارگردان فیلم بیمادر تصور میکند که با نمایش مصیبتها یکی پس از دیگری میتواند فیلمی درام بسازد و احساسات تماشاگر را تحت تاثیر قرار دهد؛ غافل از اینکه فیلمنامه ویرانهای که او برای این اثر سینمایی نوشته، یک اثر شلوغ اما تو خالی است که هیچ چیز جذابی در چنته ندارد.
بیمادر از آن دسته فیلمهایی است که به معنای واقعی میتوان به آن گفت یک اثر با سیاهنمایی کامل؛ چرا که تنها کاری که از دستش برمیآید، سیاه نشان دادن وقایع زندگی یک زوج است که قصد اجاره کردن رحمی را دارند تا بچهدار شوند.»
فیلم روایتی است از دو پزشک (مرجان و امیرعلی) که بچهدار نمیشوند. مرجان پزشک زنان و زایمان است و با کسی (مهروز) آشنا شده تا برای اجرای رحم سراغ آن بروند.
سوگند مختاری درباره با این فیلم نوشته است: «قصه «بیمادر» گرهافکنی میکند، بحران میسازد اما هنگام بسط و گسترششان درجا میزند و به سادهترین شکل ممکن از آنها رد میشود. در این وضعیت مخاطب در میان داستانی بدون افتوخیزهای دراماتیک گیر میکند و شاهد اثری خواهد بود که شخصیتها و آدمهایش در سطحیترین وضعیت پرداختی، پیرنگی تهی را بهجلو میبرند.»
منفعل و بیجان
مهروز نمایندهای است از قشری که کارگردان آنها را بهعنوان جامعه فقیر کشور معرفی میکند، افرادی که شاید کمترین شباهتی به ضعیفترینهای ایران هم نداشته باشند، پژمان جمشیدی نقش برادر مهروز را بازی میکند، مردی که تمامی قوانین شرعی را برای پول به بازی گرفته است، نمایش غیرت میدهد تا شاید پول بیشتری را برای خود فراهم کند.
انگار همه در «بیمادر» مجبورند، هیچ کس ارادهای ندارد و برای بهتر شدن شرایطش تلاشی نمیکند، تنها تلاش شخصیتهای فیلم برای بهتر شدن شرایط چیزی است که نه منطقی دارد و نه مشکلی را حل میکند، انگار همه در فیلم فاطمی مجبور به بد بودن هستند.
مریم تاجیک، منتقد سینما درباره این فیلم نوشته است: «بیمادر به دنبال خدشهسازی زندگی به سبک ایرانی ـ اسلامی است و احکام شرعی را زیر سوال میبرد. خانوادهای که ناخواسته وارد رابطه سه نفره شده و زنی به راحتی در منزل یک زن و شوهر دیگر زندگی میکند. زنی که برای حل مشکلاتش و مخاطرات زندگی، رحم خود را اجاره میدهد یا دیگری که به راحتی سقط جنین را مجاز میداند. فیلم بیمادر نمایش قشر فلک زده و بدبخت جامعه ایران است. مردمانی که هیچ راه گریزی برای از این شرایط اجتماعی نداشته و دچار جبر اجتماعی گشتهاند. ترسیم تصویر سیاه و چرک از جامعه ایرانی که در نهایت هیچ امیدی برای خوشبختی وجود ندارد.»
مادرانگی، تعریفی گم شده
نام یک فیلم سینمایی در صورتی که به درستی انتخاب شده باشد میتواند محوریت اصلی داستان را مشخص کند، «بیمادر» از نامش و البته از حضور دو شخصیت اصلی فیلمش که هر کدام به شکلی تلاش میکنند تا مادر باشند مشخص است که دغدغه مادرانگی دارد، دغدغهای که معنایش در داستانهای فیلم گم شده است.
پارساپور در این باره نوشته است: «ناگفته نماند مفهوم مادرانگی که مثلا قرار است در فیلم بگنجد و درباره آن صحبت شود هم سطحیترین شکل ممکن ظاهر شده و میتوانم به جرات بگویم آثار ضعیفی مثل انیمیشن «مریخی به مادر نیاز دارند» بهتر به این مفهوم پرداختند! مادرانگی در فیلم در نهایت در حد و اندازه همان لالایی گوش نواز که در طول داستان شنیده میشود ظاهر شده و در همان حد هم باقی میماند و قرار نیست چیز جدید یا جذابی به تماشاگر در این زمینه ارائه کند.»
سخن آخر
محمدرضا مقدسیان در باره با این فیلم نوشته است: «این فیلم دغدغه مهمی دارد و تلاش کرده نگاهی روانکاوانه به آن داشته باشد، اما از پس تبدیل کردن این مسئله به قصه برنیامدهست. فیلم یک اجرای خوب از پردیس پورعابدینی، یک پژمان جمشیدی هدر رفته، یک امیر آقایی درست و نهچندان تازه دارد و یک فیلمنامه قوام نیافته.»
هرآنچه گفتیم نشان میدهد که متن و قصه یکی از مهمترین عوامل در ساخت یک فیلم سینمایی است، «بیمادر» شاید دغدغه داشته باشد اما متن ضعیف و پرداخت ضعیفتر باعث شده تا جز سیاهنمایی کارکردی از آن باقی نماند.
مجید مجیدی درباره اهمیت متن در فیلمهای سینمایی گفته است: «قصه و فیلمنامه بسیار اهمیت دارد فیلمنامه خوب به این معنی است که از بیش از نیمی از مسیر فیلمسازی موفق عبور کرده باشیم، البته در بخش اجرا هم بسیار مهم است. اما عکس آن شما را به موفقیت نخواهد رساند و اجرای خوب بدون قصه کاری از پیش نمیبرد.»