سینمای رضا میرکریمی با تلخیهایش رابطه مستقیمی با عنصر «امید» دارد. او میکوشد تا تجربه زیستی و اجتماعیاش را در کالبد قصههای ساده و صادق بیان کرده و در نهایت روزنه «امید» را به عنوان پایان مجسم کند. میرکریمی در آخرین گفتوگویش با فریدون جیرانی بر این امر صحه گذاشت. در این گفتوگو جیرانی بر یک موضوع تاکید بسیار داشت. او شخصیتهای فیلم «نگهبان شب» را پخته و عمیق دانسته و پیرامون این مسئله پرسشهای متعددی مطرح میکرد. در تمام این پرسشها میرکریمی به نوعی به یک پاسخ میرسید. در واقع گفتههایش تنها به یک مسیر ختم میشد. پاسخی که به مواجهه او با جامعه برمیگشت. نگاه شهودی و احساسی میرکریمی به جامعه فضای مناسبی را برای شخصیتپردازی و ساختن شخصیت فراهم میکند. شخصیتهای او عمیق و پخته مینمایند چرا که از بطن تجربیات و احساسات میرکریمی میآیند. شخصیتهای میرکریمی صادقند و صداقت رمز همراهی و همدلی مخاطب است. رسیدن به عمق کاراکترهای میرکریمی کار سختی نیست، چرا که آنها مسیر وجودیشان را برای بیننده باز گذاشتهاند. وقتی جلال (حامد بهداد) در فیلم «قصر شیرین» به همسر دوم خود میگوید: «منم هیچکس را ندارم، شیرین هم مُرد خیالت راحت!» مخاطب میتواند به تنهاییِ مفرط او، به غمِ غلیظش، به فراق بزرگش نزدیک شود. به بیانی دیگر میتواند به عمق وجودش پی ببرد.
یکی دیگر از نکتههای مهم در این گفتوگو کنشمندی شخصیتهای حاضر در آثار کارگردان فیلم «یک حبه قند» بود؛ میرکریمی در خلال گفتههایش به نقدهایی که از او میشود اشاره میکند. او به نقدهای دیگران درباره عدم کنشمندی شخصیتهایش اشاره میکند و میگوید: «باید بدانیم اساسا تعریف کنشمندی و یا کنشمند بودن یعنی چه؟» او در ادامه به معنای کنشمندی در سینمای جهان اشاره میکند و تاکید میکند که در آنجا اکت و کنش کاراکترها با چندین امر گره خورده است. یکی از آنها «انتقام» است. اما سینمای ایران از چنین رویکردی برخوردار نیست. به زعم میرکریمی ترسیم انتقام و یا کنشهای شبیه به آن وارداتی است. از این رو میتوانیم شخصیتهای کارگردان فیلم «امروز» را اینجایی خطاب کنیم. گذشته از آن اگر به جهانبینی میرکریمی رجوع کنیم نمیتوانیم امر «کنشمندی» را در سطحی ملموس و ناگهانی بپذیریم. تبلور و تطور سوژههای او در طی داستان انجام میشود. همه چیز آهسته و رفته رفته به وقوع میپیوندد. در مثالی دوباره از فیلم «قصر شیرین» جلال در ابتدا نسبت به شیرین و خانوادهاش به تفاوت است. اما او در روندی باورپذیر به عشقی که نسبت به فرزندانش و شیرین دارد، اذعان میکند. شایان ذکر است که او تنها با یک سکوت به این عشق اذعان میکند!
یکی از مولفههای مهم در آثار رضا میرکریمی شخصیتهای غایب یا بهتر است بگوییم ناپیدا هستند. چرا که آنها در پیرنگ و داستان اثر حضور دارند، اما از ساحت دید مخاطب به دورند. در گفتوگوی مذکور نیز به این مولفه اشاره میشود؛ شخصیتهای ناپیدا. سوژههایی که پویا هستند و شیره زندگی در زیست آنها سرشار است. ردپای این کاراکترها به سان یک فانوس راه را به شخصیتهای دیگر نشان میدهد. راهی که به یک روزنه ختم میشود؛ به «امید»! در فیلم «نگهبان شب» پسر آن پیرمرد مصداق بارز شخصیتهای مزبور است.