خبرها و رویدادهای سینمایی ایران و جهان

تالارِ دیالوگ‌های شاخصِ یک فیلم

۱۲ مرد خشمگین چه می‌گویند؟

ولی پسره واقعا پدرشو کشته بود، هان؟

تالارِ دیالوگ‌های شاخصِ یک فیلم

۱۲ مرد خشمگین محصول سال ۱۹۵۷ میلادی از جمله فیلم‌های خیره کننده و جذاب سینمای جهان است که تنها در یک لوکیشن قصه‌ی آن می‌گذرد.

این فیلم به کارگردانی سیدنی لومت ساخته شد و هنوز که هنوز است، این فیلم تازه و ماندگار است.

در خلاصه‌ی این فیلم آمده است که:

داستان فیلم درباره کشمکش و هرج و مرج های میان اعضای یک هیئت منصفه است که برای اعلان رای نهایی درباره یک پرونده قتل در جلسه ای دور هم جمع شده اند.
با یک نگاه کلی می توان اینگونه تعریف کرد که فیلم به تدریج از فضایی آرام و کسل کننده به فضایی متشنج تبدیل می شود.
موضوع پرونده درباره جوان ۱۸ ساله ای است که پدر خود را با چاقو به قتل رسانده است. تمامی شواهد و قرائن که در جلسات متوالی دادگاه به آنها اشاره شده است بر علیه پسر جوان است.
به همین خاطر ۱۱ نفر از اعضای هیئت منصفه در همان ابتدا بر گناهکار بودن متهم رای دادند در حالی که یک نفر از آنها (هنری فوندا) با شکی معقول، به گناهکار بودن او مطمئن نیست و اصرار بر بحث و گفتگو بین اعضا دارد.

***

مروری می‌کنیم برخی دیالوگ‌های این فیلم سینمایی را…

***

نفر دهم: میخوام ازت سوالی بپرسم… تو داستانو باور کردی؟

نفر هشتم: نمیدونم کردم یا نه، شاید باور کردم!

نفر هفتم: پس چطور رای به بی گناهی دادی؟

نفر هشتم: وقتی یازده نفر رای به گناهکار میدن خیلی راحت نیست که بدون صحبت در مورد پرونده دستمو بلند کنم و یه بچه رو بفرستم روی صندلی الکتریکی.

نفر هفتم: خب حالا کی گفته راحته؟

نفر هشتم: هیچکس!

 

نفر دهم: بسیار خب، تو بهم بگو برای چی اینجا هستیم؟

نفر هشتم: نمیدونم، شاید هیچ دلیلی! ببینید، این بچه تموم عمرشو کتک خورده. تو محله فقرا به دنیا اومده، نه سال بود که مادرشو از دست میده. یک یال و نیم هم توی یتیم خونه بوده وقتی که پدرش به جرم جعل اسناد تو زندان بود. اصلا شروع خوبی نیست. اون وحشیه و ناخلف. همیشه بوده. میدونید چرا؟ چون هر روز یکی میزده تو سرش، هر روز. هجده سال بدبختی کشیده. فکر کنم چند کلمه ای بهش مدیون باشیم. همین

 

نفر ششم: تو فکر میکنی اون بیگناهه، نه؟

نفر هشتم: نمیدونم، امکانش هست.

نفر ششم: خب من تو رو نمی شناسم، اما طوری حرف میزنی انگار که تا حالا تو زندگیت اشتباه نکردی… داری وقت خودتو تلف میکنی، باور کن.

نفر هشتم: فرض کن خودت متهم به قتل بودی؟

نفر ششم: خب من بلد نیستم فرض کنم، فقط یه کارگر ساده ام؛ رئیسم همیشه فرض میکنه!… اما بزار یه امتحانی بکنم… تو فرض کن همه مونو قانع کردی ولی پسره واقعا پدرشو کشته بود، هان؟

 

نفر هشتم (به نفر سوم): اعدام یه بچه چه لذتی می تونه داشته باشه؟ از اون وقتی که وارد اتاق شدی، مثل یه خونخواه خودگمارده رفتار کردی… تو میخوای مرگ این پسره رو ببینی چون خودت شخصا اینو میخوای، نه بخواطر حقیقت

نفر هشتم: خیلی سخته که عقاید شخصی رو در چنین مواقعی دور نگه داشت… هر وقت باهاش مواجه می‌شید، عقاید شخصی حقیقتو محو می‌کنه… من خودمم نمیدونم حقیقت چیه و فکر نمی‌کنم کسی بتونه حقیقت رو درک کنه… نه نفر از ما فکر میکنیم که متهم بیگناه باشه، اما با احتمالات سروکار داریم… شاید هم داریم اشتباه می‌کنیم؛ شاید داریم یه آدم گناهکار رو آزاد می کنیم… نمی‌دونم. هیچکس نمیدونه اما ما تردیدی منطقی در ذهن داریم و این چیزیه که در نظام دادگاهی اهمیت داره… هیچ هیئت منصفه ای نمیتونه کسی رو گناهکار تشخیص بده مگه اینکه مطمئن باشه… ما نه نفر نمیفهمیم که شما سه نفر چطور مطمئن هستید.

*