مخاطب در برخورد اولیه با «آتابای»، گمان میکند یکی از درامهای بازگشت قهرمان تنها و زخم خورده را پیش رو دارد؛ درامی آشنا و با محوریت قهرمانی محنت کشیده و کین خواه که برای اثبات حقانیتش بعد از سالها باز میگردد؛ و سرانجام پس از غلبه بر موانع و مشکلات، به پیروزی میرسد.
اما هر چه زمان بیشتری از فیلم سپری میشود، انتظارات و توقعات اولیه بیشتر رنگ میبازند؛ تا اینکه نه تنها برایمان، اثری از درامِ بازگشت قهرمان زخم خورده بر جا نمیماند، که در نقطه مقابل آن، این بار درامِ شکست یک ضد قهرمان و تحول او را پیش رو داریم. در حقیقت کشف تدریجی ماهیت متفاوت و غیر متداول درام توسط مخاطب به موازات آشنایی آرام و از سر حوصلهاش با شخصیت آتابای صورت میگیرد.
ابتدا استراتژی درام، چالش و کشمکش آتابای با دیگران برای اثبات حقانیتش به نظر میرسد؛ اما بعد آتابای را بیش از دیگران با خودش درگیر میبینیم؛ و «کشمکش درونی آتابای» تبدیل به کشمکش اصلی درام میشود. به این ترتیب تغییر مسیر درام از تقابل آتابای با دیگران به سمتِ کنار آمدن او با خودش و رسیدن به تعاملی معقول و متمدنانه با افراد پیرامونش انجام میپذیرد.
آتابای باید مرحله به مرحله پیش برود تا از گمان و توهم یک آدم حق به جانبِ همیشه قربانیِ بیرون بیاید و از مقصر دانستن مستمر و طلبکارانه دیگران دست بردارد؛ و به درک و پذیرش این نکته کلیدی برسد که سرمنشاء مشکلاتش را ابتدا باید در خودش جستجو کند.
با وجود اینکه داستان کمی دیر شروع میشود، اما مقدمه چینی دراماتیکِ طولانی فیلم نه تنها ملال آور و خسته کننده نیست، که بر عکس، در یک سوم آغازین فیلم، صحنههای جذاب بسیاری را مشاهده میکنیم. دلیل جذابیت زمینهسازی اولیه درام در خُرده پیرنگهایی است که زوایای مختلف شخصیت آتابای و دلایل دغدغهمندیاش در مورد گذشته را به شکلی تدریجی و با ظرافت برای مخاطب روشن میکند. چنین معرفی آرام و با تفصیلی، مخاطب را گام به گام به شخصیت آتابای نزدیک؛ و گذر از شمایل تلخ و خشن او به شخصیتی جدید و متفاوت را امکانپذیر میکند.
آتابای تجسم درست و ملموسی از شخصیت مردی سرگردان میان سنتها و نگرش مدرنیستی به زندگی است. او دانشجوی انصرافی رشته معماری بوده و از فرنگ برگشته است. چنین ویژگیهایی به شخصیت او جلوه و رنگ و لعابی مدرن میدهد؛ اما در پشت این پوسته ظاهریِ غیردقیق و غلطانداز، دیدگاهها و باورهای آتابای تفاوت چندانی با مردان سنتی زادگاهش ندارد. اما هر چه قدر مردهای سنتی زادگاهِ آتابای در نگاه مخاطب، محافظهکار و تغییر ناپذیر به نظر میرسند، جلوههای مدرن و روشنفکرانه هر چند ظاهری و کم عمق شخصیت آتابای، تغییر و تحولِ این شخصیت را در نگاه مخاطب محتمل و دست یافتنی نشان میدهد.
آگاهی از دلیل اصلی فوت خواهر و دل باختگی مجدد، دو عامل اصلی موثر در تحول شخصیت آتابای به شمار میآیند؛ آتابای به تدریج و پس از رهایی از عقدههای فروخوردهاش، از خشم، انتقامجویی و رفتار طلبکارانه به مهر، تعامل، دلجویی و حتی به تقاضای بخشش از دیگران میرسد.
در پایان هر چند مانند ابتدای فیلم، آتابای اعداد را به نشان گذشت سالهای عمر میشمارد؛ و همچنان گرفتار در مدار بستهای از شکست و درماندگی به نظر میرسد؛ و احساس یک فرد سرخورده و غمگین را به جهت شکست عشقی دارد؛ ولی نمیتوانیم از این نکته کلیدی چشم پوشی کنیم که آتابایِ متاخر و پایانی، هرگز آن آدم ابتدای فیلم نیست. شخصیت او و دیدگاهش به زندگی در طولِ فیلم، بدون شک دستخوش تحولی تدریجی و نامحسوس و در اصل عمیق و بنیادین شده است.
نیکی کریمی در پنجمین و بهترین فیلم کارنامه فیلمسازیاش و یکی از آثار برتر چند سال اخیر سینمای ایران، دست به تجربه دشواری زده؛ چرا که این بار برخلاف آثار قبلیاش به سراغ درامی با محوریت شخصیت یک مرد رفته است؛ و البته در این درام مردانه به زنان هم(در قالب شخصیتهای فرعی) توجه خاص و پُر رنگی نشان داده است. به گونهای که بخش مهمی از موجودیت و هویت آتابای در درام و تقریبا تمامی بزنگاههای کلیدی و مهم زندگیاش (دلباختگیها، شکستها، رنجها، خشمها و تحولش) را شخصیتهای زنِ حاضر و غایب در فیلم رقم زدهاند.
نیکی کریمی به هدف اصلیاش از کارگردانی «آتابای» یعنی خلق یک عاشقانه پُر رمز و راز و شاعرانه به بهترین شکل ممکن جامه عمل پوشانده است؛ و به شکلِ درخشان و ستایش برانگیزی از عهدهی ساختِ درامی پیچیده و مردانه و به تصویر کشیدن ملموس و تاثیرگذار شخصیتِ دست نیافتنی و سرسختی چون آتابای برآمده؛ و دشوارترین چالش حرفهایاش تا به امروز را با سربلندی پشت سرگذاشته است.