خبرها و رویدادهای سینمایی ایران و جهان

سینمای اقتباسی، سینمای موفق

مشکل نبود فیلم اقتباسی قابل قبول در سینمای ایران چیست؟ آیا در بسیاری ازفیلم‌های روز، قصه وجود دارد؟ اگر هم قصه باشد، آیا در فیلمنامه‌نویسی دچار پریشان‌حالی و عقب‌گرد نشده‌ایم؟ آیا اینجا هم ممیزی و سفارش آسیب به شمار می‌رود؟

  کماکان وقتی قرار است ده فیلم برتر تاریخ سینمای ایران را انتخاب کنیم، به فیلم‌هایی می‌رسیم که اقتباسی بوده‌اند و اصطلاحا به موارد مهمی برمی‌خوریم که طی آن ادبیات، سینما را سیراب کرده است. داریوش مهرجویی بااقتباس‌های موفقش از غلامحسین ساعدی، هوشنگ مرادی کرمانی، هنریک ایبسن و دیگران، در صدر سینماگرانی‌ست که در این مسیر گام برداشته‌اند. ناصر تقوایی یکی از بهترین اقتباس‌های سینمایی (ناخدا خورشید) را که اقتباسی تمیز از ارنست همینگوی بود، در کارنامه دارد. مسعود کیمیایی هم بهترین آثار عمدتا قبل از انقلابش، اقتباسی بوده‌اند. و می‌رسیم به بعد از انقلاب که زنده‌یاد کیومرث پوراحمد، مجید مجیدی، بهروز افخمی، تهمینه میلانی، فرزاد موتمن و بهرام توکلی از جمله اقتباس‌کنندگان موفق بوده‌اند.

آیا ذائقه مخاطب اثرگذار است؟

آیا مخاطبان با اثر اقتباسی ارتباط برقرار نمی‌کنند؟ چگونه است وقتی فیلم‌هایی، کپی فیلم‌های خارجی یا ایرانی، یا فیلمفارسی‌های قبل از انقلاب ساخته شده، بازخورد مثبت دارد؟ آیا اساسا برای مخاطب تفاوتی دارد فیلمی که می‌بیند، اقتباسی است یا نه؟ در سال‌های اخیر اتفاقا یکی از سریال‌های موفق شبکه خانگی، اقتباسی بوده است. طبیعتا بیننده، در بسیاری موارد جست‌وجوگر اثر خوب است و کاری به تیتراژ ندارد. اما او فیلمی نمی‌بیند که اقتباسی باشد و انتخابش کند.

آیا خط‌دهی جشنواره‌ای موثر است؟

در مراسم اسکار، فیلمنامه ارژینال و اقتباسی خط‌کشی شده‌اند. آنقدر اقتباس در آنجا جدی است که یک اسکار هم برای فیلمنامه ارژینال [به معنای صادقانه کلمه !!] گذاشته‌اند. یادتان هست که جدایی نادر از سیمین (اصغر فرهادی) در همین رشته ارژینال نامزد شده بود… اما سوال اینجاست: آیا اسکار به فیلمسازها و کمپانی‌ها خط می‌دهد، یا جریان برعکس است؟ خب طبیعتا آنجا همه چیز به انتشار کتاب‌های متنوع، تیراژ [واقعی و نه جعلی] کتاب و به دنبال آن کتابخوان بودن اقشار سینمارو (عمدتا نوجوانان و جوانان) بستگی دارد. و این صورت مساله‌ که: باید کتاب قابل‌خواندن [تالیف یا ترجمه] باشد که کتابخوان تربیت شود. در نهایت اگر قرار بود جشنواره‌ها با خط‌دهی، اصطلاحا ریل‌گذاری کنند تا لوکوموتیو حرکت‌ کند، سیمرغ بهترین فیلمنامه اقتباسی در جشنواره فیلم فجر باید به روال اولیه‌اش (معرفی چند نامزد و انتخاب یک برگزیده) هر سال اهدا می‌شد و نه به شکل گاه وبیگاه و رندوم…

آیا سفارش اثرگذار است؟

دو سال پیش، بنیاد سینمایی فارابی طرحی را درحمایت از فیلمنامه‌نویسی اقتباسی شروع کرد که اتفاقا از جمله طرح‌های فکر شده این سالها بود و بر اساس آن، اول تهیه‌کننده کتاب را معرفی می‌کرد و بعد فیلمساز انتخاب می‌شد. دو سری فراخوان هم داده شد و قرار شد اتفاقاتی رخ دهد که به آن شکل که باید نتیجه نداد و بعد هم تغییر دولت و … البته یکی از باگ‌های آن طرح، اولویت‌دهی مضمونی بود. طبیعی است که درچنین شرایطی سفارش محدودکننده است و نسبت به اقتباس اولویت بیشتری می‌یابد پس اتفاق آن طور که باید رخ نمی‌دهد. اساسا، این ثابت شده که جز در سینمای هدایتی حمایتی دهه شصت که بسته به شرایط روز همه چیز و هر نوع اعمال مدیریتی جواب می‌داد، دیگر سفارش، و سفارش به اقتباس، بنا به دلایل مختلف راه به جایی نبرده و نمی‌برد.

مشکل از کتابخوان نبودن است؟ یا…

مشکل کجاست؟ آیا مشکل از کتابخوان نبودن فیلمسازان و تهیه‌کنندگان است؟ چرا در تئاتر، عمده کارها اقتباس از نمایشنامه‌های مشهور هستند و در سینما نه؟ آیا مشکل از کتابخوان نبودن مخاطب است؟ اینگونه باشد آیا آمار منتشره از نمایشگاه‌ها و در طول سال، از کتابفروشی‌ها جعلی است؟ آیا مشکل از این است که هر کتابی برای ترجمه و تالیف مجوز نمی‌گیرد؟ آیا مشکل ممیزی است؟ آیا کتاب‌هایی که مردم [به خصوص نوجوانان و جوانان] می‌خوانند با آنچه قرائت رسمی از کتابخوانی دنبال می‌کند متفاوت است؟ یا گذشته از همه اینها، مشکل عمده سینمای ایران، در تغییر فرم فیلمسازی در قصه‌گویی است؟ آیا فیلم‌های ایرانی با قصه و قصه‌گویی بیگانه شده‌اند؟ آیا در بسیاری ازفیلم‌های روز، قصه وجود دارد؟ اگر هم قصه باشد، آیا در فیلمنامه‌نویسی دچار پریشان‌حالی و عقب‌گرد نشده‌ایم؟ آیا اینجا هم ممیزی و سفارش آسیب به شمار می‌رود؟

آیا مشکل از اصرار در آمار دادن است؟

پروسه تولید فیلم اقتباسی در اروپا و آمریکا چیست؟ طبیعی است که آنجا ابتدا یک کتاب پرخواننده می‌شود و بعد یک کمپانی سراغ تولید اثر اقتباسی می‌رود. این مربوط به جامعه معاصر هم نیست و ریشه در تاریخ رابطه ادبیات و سینما دارد. بدیهی است که اینجا هم باید ابتدا کتاب خوب تولید کرد، سپس آن را به میان جامعه و نسل جدید آورد و بعد به فکر تولید فیلم اقتباسی بود. هر چه کتاب به خواسته‌های به روز این جامعه نزدیک باشد، بیشتر مورد استقبال قرار می‌گیرد و هر چه دورتر باشد، صرفا باید به تیراژهای جعلی بسنده کرد و آمار داد و عدد. همانطور که مدیران فرهنگی همپای سایر مدیران این روزها، امورات خود را با دادن آمار و عدد می‌گذرانند. و در موارد مختلف بر آن اصرار هم دارند! غافل از این که وقتی تاثیری از این عددها، در جامعه نیست، آمار در حافظه تاریخ، صرفا بایک مدیر می‌آید و با همان مدیر می‌رود!